هنر صحبت با بچه ها، چگونه آن ها را وادار به گوش دادن کنیم؟
به گزارش دوست داشتنی ها، مومو شخصیتی که به وسیله نویسنده میشائیل انده خلق شده بود یک موهبت داشت: او می دانست چگونه گوش کند. مردم از همه جا به آمفی تئاتر کوچکی می آمدند که دخترک دوست داشت در آنجا صحبت کند حداقل تا زمانی که مردان خاکستری از راه رسیدند تا وقت مردم را برای گپ زدن بدزدند. به گفته ربکا رولند 43 ساله امروز اتفاق مشابهی در خصوص بچه ها ما در حال رخ دادن است. او می گوید: ما مکالمات لجستیکی سطحی داریم، اما زمان کمی را صرف مکالمات عمیق تر می کنیم که در آن به طور کامل گوش می دهیم.
به گزارش خبرنگاران به نقل از ال پائیس، رولند که متخصص زبان شفاهی و نوشتاری در بخش عصب شناسی در بیمارستان بچه ها بوستون نیز می باشد اخیرا کتاب هنر صحبت کردن با بچه ها (انتشارات هارپر وان، 2022 میلادی) را منتشر نموده است. نویسنده در آن کتاب استدلال می نماید که اگر از مکالمات کوچک روزمره استفاده نموده و دزدان زمان را حذف کنیم (اصطلاحی که او در کتابش برای اشاره به سوءاستفاده از فناوری به کار می برد) این مصاحبه ها به عنوان فرصت های عالی برای یادگیری و خلاقیت عمل می نمایند و هم چنین پیوند های خود را با بچه هامان تقویت خواهیم کرد.
او در پاسخ به این پرسش که چرا فکر می نماید ما به یک کتاب راهنمای صحبت با بچه ها احتیاج داریم، می گوید: ما برترین ها را برای بچه هامان و در نهایت برای جامعه می خواهیم. ما تمام کوشش خود را می کنیم که این کار را انجام دهیم: آنان را برای انجام فعالیت های مختلف به نقاط متفاوت می بریم، تکالیف را با هم انجام می دهیم، به رویداد هایی می رویم که در مدرسه ترتیب می دهند، اما ما مهم ترین کلید تربیت را در نظر نمی گیریم: مصاحبه هایی که روزانه با آنان داریم.
این مصاحبه ها اغلب تدارکاتی هستند. مصاحبه ها اغلب حول این محور هستند که چگونه از یک مکان به مکان دیگر برسیم و برنامه های ما چیست. تحقیقات زیادی در این مورد وجود دارد که می گوید اگر این مکالمات روزمره را در نظر بگیریم و فرصت های خوبی برای یادگیری و رشد خلاقیت در بچه ها ایجاد کنیم؛ این مصاحبه ها می توانند بسیار موثرتر باشد و ما می توانیم زندگی خود را بهبود بخشیم.
امیدوارم این راهنما بتواند به والدین یاری کند. فکر می کنم با زندگی کاری پرمشغله مان به دستاورد ها و عملکرد بچه ها اهمیت زیادی می دهیم، اما اغلب فراموش می کنیم که کودک بودن چگونه است. گاهی اوقات ما از تجربه یک کودک بسیار دور هستیم. آن چه ما را امیدوار می نماید این است که فرصتی عالی در اختیار داریم، زیرا بچه ها برای صحبت کردن فوق العاده هستند. آنان بازیگوشی طبیعی و حس شگفتی دارند و جهان را از منظر بسیار متفاوتی می بینند. برای مثال، بچه ها اغلب از خود می پرسند: چرا ما جوان تر نمی شویم؟ یا اگر در مریخ زندگی می کردیم چه اتفاقی رخ می داد؟ ما اغلب فراموش می کنیم این سوالات مهم را بپرسیم و با صرف زمان بیش تر با بچه ها و صحبت بیش تر با آنان نه تنها به آنان یاری خواهیم کرد بلکه ظرفیت شگفتی خود را نیز دوباره بیدار می کنیم.
او می افزاید: چیز های زیادی وجود دارند که وقت بچه ها را می دزدند. این بدان خاطر است که ما برنامه های آنان را با کار های زیادی برای انجام دادن پر می کنیم. به جای این که با آنان صحبت کنیم بچه ها را با برنامه های زیادی انباشته می کنیم و به آنان فرصتی برای تفکر نمی دهیم. ما آنان را به افرادی تبدیل می کنیم که به صورت رباتیک عمل می نمایند افرادی که دیگر خلاق نیستند و علائق خود را دنبال نمی نمایند.
یکی دیگر از مولفه های بسیار واضح این است که بچه ها تمرکز زیادی روی رسانه های اجتماعی و استفاده از اینترنت دارند. البته از فناوری می توان به خوبی برای بچه ها استفاده کرد، اما وقتی آنان بیش از حد بر روی جستجو در اینترنت تمرکز می نمایند یا به عکس های بی نقص یکی پس از دیگری نگاه می نمایند متوجه نمی شوند که تا چه میزان زمان صرف این کار نموده اند. برای مثال، من موردی را می شناسم که در آن کودکی تنها به وسیله رسانه های اجتماعی با دیگران ارتباط برقرار می کرد. من فکر می کنم نباید بگذاریم که آنان تجربیات دوران کودکی را از دست بدهند و صرفا زندگی شان بر روی لایک هایی که در فضای مجازی دریافت می نمایند متمرکز گردد.
رولند در ادامه با اشاره به این که جامعه می خواهد بچه ها خیلی سریع بزرگ شوند در نقد این رویکرد می گوید: در حال حاضر، ما مطمئنا در فرهنگی زندگی می کنیم که به شدت بر عملکرد و کارایی متمرکز است و اغلب با برترین نیت می خواهیم بچه ها در یک قالب کامل قرار بگیرند. من فکر می کنم که ما نگران عقب افتادن آنان هستیم، اما باید دریابیم که رشد بچه ها در طول زمان رخ می دهد. بچه ها از فعالیت هایی که مربوط به بازی و کشف است بیش تر سود می برند و این موضوع به آنان اجازه می دهد چیز هایی را برای خودشان کشف نمایند تا این که ما مقولاتی زیادی را به آنان آموزش دهیم به خصوص اگر برای آن آماده نباشند.
بنابراین، اگر در ابتدا به آنان فشار زیادی وارد کنیم مضطرب خواهند شد، زیرا برای کار هایی که ما انجام می دهیم آماده نیستند و هم چنین اضطرابی را که ما احساس می کنیم احساس خواهند کرد. ما آن اضطراب را منتقل می کنیم. مهم است که ریتم طبیعی آنان را مجددا تنظیم کنیم و به آنان احترام بگذاریم. من در کتاب خود پیشنهاد می کنم زمانی برای صحبت آگاهانه با بچه هاتان اختصاص دهید. این یک تغییر اساسی در نحوه رشد و ارتباط بچه ها با ما است. ما لحظات کوچکی را برای بچه ها خلق می کنیم که در طول زمان شکل می گیرند و مهربانی، اعتماد به نفس و خلاقیت آنان را افزایش می دهد. ما به آنان الهام می دهیم تا خودشان فکر نمایند و تشخیص دهند که واقعا ایده های خوبی دارند و این که مشارکت هایشان ارزشمند است و باید به آن کار ادامه دهند. من فکر می کنم در حال حاضر ما در یک بحران مصاحبه قرار داریم. بچه ها احساس انزوا، گاهی اوقات افسردگی و اضطراب می نمایند و ما به آن لحظات کوچک صحبت با آنان احتیاج داریم تا بتوانیم این چرخه را بشکنیم.
او می افزاید: من با خوانش کنجکاوانه آغاز می کنم. انجام این کار با بچه ها به مدت پنج یا ده دقیقه چند بار در روز فوق العاده است. مهم است که بدانیم آنان چه چیزی را دوست دارند چه چیزی آنان را علاقه مند می نماید یا نمی نماید. شاید یک کودک نوپا تیله بازی کند و یک نوجوان در حال اجرا بازی ویدئویی باشد. با نشستن در کنار آنان و تماشا آن چیزی است که در فکر آنان می باشد، آغاز کنیم. این که چه چیزی را دوست دارند و چه چیزی آنان را مجذوب خود می نماید را درک می کنیم و سپس از آنان در خصوص علاقه شان سوال می کنیم.
من فکر می کنم که گوش دادن بدون شک یکی از مهم ترین چالش هاست. اغلب ما خیلی خوب یا متفکرانه گوش نمی دهیم و اغلب به بچه ها یاد نمی دهیم که خوب یا موثر گوش نمایند. گاهی اوقات فکر می کنیم که در حال گوش دادن هستیم، اما در واقع فکر مان جای دیگری است. اگر به بچه ها گوش دادن را بیاموزیم بهتر می توانند به حرف همسالانشان، به ما و معلمانشان گوش دهند. به این ترتیب می توانیم فرهنگ ارتباطی بسیار گسترده تری ایجاد کنیم.
برای جلب توجه فردی که خوب گوش نمی دهد در ابتدا می توان از طنز استفاده کرد. اگر فکر می کنم کسی به من گوش نمی دهد می توانم حرف احمقانه ای بگویم که ربطی به مکالمه ندارد و ببینم چه مدت زمانی به طول می انجامد تا بفهمد من حرف احمقانه ای گفته ام. برای مثال، اگر در خصوص تکالیف صحبت می کنید و ناگهان آغاز به صحبت در خصوص فیل می کنید می توانید میزان گیری کنید که چه مدت زمانی به طول می انجامد تا کودک متوجه گردد که شما در خصوص همان موضوع صحبت نمی کنید.
ایده دیگر این است که از کسی بخواهید آن چه را که طرف مقابل می گفت یا آن چه فکر می نماید طرف مقابل می گفت را تکرار کند و به طرف مقابل بگویید اگر واقعا گوش می دادید آن چه را که شنیدید به من بگویید و سپس سوالی بپرسید. بسیاری اوقات ما این کار را نمی کنیم. ما به بچه ها یاد نمی دهیم که سوالات شنیداری بپرسند. من فکر می کنم آموزش پرسیدن این نوع سوالات به بچه ها و الگوبرداری از آن برای آنان راه فوق العاده ای برای آموزش گوش دادن به آنان می باشد.
منبع: فرارو